. صدای سکوت .

. صدای سکوت .

/ دست نوشته ها و شعرهای یوسف سلیمی نمین /
. صدای سکوت .

. صدای سکوت .

/ دست نوشته ها و شعرهای یوسف سلیمی نمین /

در فریاد خنده هایم
صدای سکوتت را خاموش می کردم
من نمی خندیدم.
در سبزیت رازی نهفتم
 نگه دار...
انجماد دست هایت را همانند
آخرین تلاش های خورشید بودم
برای بقا
چه ارزشی دارد این استخوان ها که محکومم می کنند
به نبودن
چه ارزشی دارد این دنیا
که دیگر چشمان همیشه نگرانت
مرحم استخوان هایم نیستند
ارزش به وسعت چشمان صحرای می ماند
به لبخند های شیرین همیشه ماندگارت
در این روزگار
بی ارزش ها ارزش های مرا نابود می کنند.
               
       

آزاد باش ای ...

آزاد باش…

همانند دیگر روز ها

زندگی کن

گریه نکن

مهم نیست ، این نیز بگذرد

نگران آینده نباش

اتفاق می افتد

آن گونه که تو می اندیشی

به من فکر نکن ، می ترسم

آن چه در خیال تو هستم ، نیستم

می ترسم

آن که هستم را دریابی

تو ادامه بده

راهت را برو ، راهی سر سبز

تو را در راهی سر سبز می بینم

تو می رسی ! پس نگران نباش

تو آرام بمان

تو بمان

تو بمان

تو بمان

...!

و من می روم

و من رفته ام

تا تو دیگر نگران نباشی

رفتم تا تو ادامه بدهی

من نیز به جایی می رسم

و روزی تمام می شوم

آزاد باش ای ...