-
دلبر
20 مرداد 1397 15:28
آسمان هرجا تو باشی روشن است، این زمین در زیر پایت گُهر است/ سبزه و باغ و چمن، سرمست توست،آبیِ این رود و دریا بهر توست، ماه و مه شرمنده ی رخسار توست/ بلبلان آواز تو سر داده اند، این بهاران واله و رسوای توست / آید از هر سو، به گوشم این نوا، یک بشر در این دو گیتی زاده شد/ یک نفس شاید، بوی کُفر آید ولی، یک خدایی بر جهان...
-
خالق شعرهای من...
29 بهمن 1393 16:24
/ خالق شعرهای من... / ب تو ک رسیده ام! مرگ را باکی نیست / / ب تو ک رسیده ام ، عجل را گریزی نیست / در میان ابر هایم، بالی نیازی نیست / همنشین بزرگانم، عروجی نیازی نیست / /فارغ از هر گونه دردم، درمانی نیازی نیست / / در کنارت ای طبیبم، هیچ درد بی علاجی نیست / / در کنارت بنده ام، حرف من کُفر است! ولی دیگر ،خدایی احتاجی...
-
/ وقت سحر /
21 دی 1393 15:14
باز ب وقت سحر و ، تنگ است دلم/ در دلم هم همه ایست,باز بی تاب است دلم / این همه ظلمت شب را ،ب امید دیدار رخت تاب کنم/ اکنون سحر است،ای دل ارام، تا چاره ی دیدار کنم/ در تماشای رخ ات شام و سحر بی معناست / این ها همه عذر است، وقت است ک بی داد کنم/ ابر و باد و مه و خورشید ک ب هم می جنبند/ اینها همه جمع اند، ک تو را یاد...
-
/ فرصت /
27 آبان 1393 13:02
/ اگر با خودت گفتی یو / اگر از خودت پرسیدی یو / / ک یا رب / کی ام من / کجایم / چی ام من / / ب دان آن زمان / شدی احسن الخالقین / / ب دان ک شدی لایق بندگی / / ب دان آن زمان/ خدا حاضر است / / ب دان آن زمان/ فرصتی نادر است / . / / انتهای خزان 93 / یوسف /
-
[ بدون عنوان ]
17 مهر 1391 19:41
/ وقتی تک تک لحظه های امروزم از خاطرات دیروزت سرشار بود/ / وقتی دستهایم... برای بودنت رو به آسمان بود و دستانت میهمان دست دیگری بود / وقتی گریستم و وقتی آرام لبخند زدی / آنوقت بود که صدای خنده ی خدا / بر حماقتم را شنیدم /
-
آدم ها...
17 اسفند 1390 22:43
آدمها بوهایشان را با خودشان میآورند جا میگذارند و میروند .آدمها میآیند و میروند... ... ولی توی خوابهایمان میمانند آدمها... وقتی میآیند موسیقیشان را هم با خودشان میآورند و وقتی میروند با خودشان نمیبرند جا نگذارید… هر چی میآورید را با خودتان ببرید به خواب آدم برنگردید آدمهای گیج ِ سر به هوا.....
-
پاییز...
30 مهر 1390 20:06
بوی پاییز می آید بوی دلتنگی های بیشتر... بوی دلسردی بوی رویاهای ندیده بوی تو بوی من بوی عشق مستی های پنهان بوی باران بوی خواستن و نتوانستن بوی رفتن می آید بوی رفتن می آمد بوی ماضی هایی که هیچ وقت حال نشد وهمیشه استمراری بود! بوی تنهایی....
-
بعد تو...
15 شهریور 1390 16:54
بعد تو منم تنها بعد تو منم غمگین بعد تو همه غصه بعد همه فریاد بعد تو کجا باشم بعد تو که را خواهم !
-
گرد گیری
27 مرداد 1390 19:19
چه گرد و خاکی نشسته بر صدای سکوتم... دی ماه گذشته!! انگار همین دیروز بود که نوشتم: غربت باران ... چقدر دلم برای صدای مرحوم شکیبایی. نه نه.مرحوم نه! از همه ی زنده ها زنده تره... خسرو ی عزیز دلم برای صدات تنگ شده بود . سلاممم... حال همه ی ما خوب است.... حس عجیبی بهم دست داد از خوندن صدای سکوتم تو این چند سال.بعضی هاش...
-
[ بدون عنوان ]
30 آبان 1389 21:54
نیستی.... وقتی که نیستی وقتی که دلهره دارم وقتی که پشت چراغ ها هدر می روم وقتی که هپروت می زند به تنهایی وقتی که زیر دست و پای اقتصاد لِه می شوم، وقتی که مونیتور ، دانایی ام را دور می زند؛ وقتی که بلندگوها خاطرات را بالا می آورند نیستی... وقتی که نیستی ، اینهمه هذیان نازل می شود و اینهمه کاغذ - از سرمایه ی ملی –...
-
[ بدون عنوان ]
10 مهر 1389 00:04
عشق چیست؟!! بوسه ای از لب تو... لحظه ای در بغلت خوابیدن... گرمیه دستانت... خنده بر لبهایت ... عشق من بسیار است بغل گرم براست گرمیه دست تو بر گونه ی من! عشق این است؟؟؟ !!
-
تنهایی...
8 اردیبهشت 1389 12:41
چرا غمگینی؟ -عاشق شده ام آیا عشق شیرین است؟ -بله.شیرین تر از زندگی! چرا تنهایی؟ -ویژگی عاشقیست! لذت تنهایی چیست؟ -فکر کردن به او و خاطراتش! چرا می روی؟ -چون او رفت! دلت کجاست؟ -پیش او قلبت کجاست؟ -او برد! حتما بی رحم بوده.نه؟؟ -نه نه.اصلا!!! چرا؟؟؟ -چون هنوز هم او را می پرستم.....
-
نوروز پیروز...
28 اسفند 1388 16:42
بر زبان آوردم٬دوستت دارم را وقتی می خندی٬همه کس میخندد وقت با هم بودن٬همه تن شادم من! چشمهایت آری٬می برد هوش ز سر! آن نگاه جذاب٬پروازیست بلند! همه این ها گفتم٬باز هم می گویم دوستت می دارم٬یکتا دل داده به من...
-
...
5 دی 1388 10:00
/ تو را از خدا خواستم / / برایم خدایی کن / / در کنارم بمان ای عشق را الهی کن/ ... /
-
سنگ صبور...
11 آبان 1388 19:52
به خدا قسم میتونم ناجی دل تو باشم تو شب یلدای چشمات من پر از ستاره باشم از خودم می گذرم اما٬ واسه تو چله می شینم تو رو٬رو چشام می ذارم تا که دنیا رو نبینم فکر نکن مسافری و من فقط راه عبورم تکیه کن به من همیشه که خود سنگ صبورم...
-
سیلی...
12 شهریور 1388 14:58
جای انگشتهای دستت رو صورتم حک شده انگار من که جز شادی و خوبی واسه تو چیزی نخواستم برای خنده رو لبهات از همه جونم گذاشتم حالا جز صدای سیلی تو گوشم چیزی نمونده توی دلهامون جز کینه چیز دیگه ای نمونده
-
۳ حرف
25 تیر 1388 19:13
عمری را با غم عشقت نشستم ... به تو پیوستم و از خود گسستم... ولیکن سرنوشت من این سه حرف است : تو را دیدم پرستیدم شکستم
-
جان شیرین...
29 اردیبهشت 1388 10:01
یک شب آخر جان شیرین را فدایت می کنم با همه ناباوری ها آشنایت می کنم آن شب آخر در سکوتی مبهم و ناگفتنی همچو فریادی رسا از دل صدایت می کنم...
-
پیله
29 فروردین 1388 01:24
وقتی که من بهت می گم شبت بخیر وقتی که من بهت می گم خواب های خوب خوب ببینی بدون که من دوست دارم یاد پروانه بیفت یادت میاد چه شکلی بود؟ !! یه کرم چاق مشکی بود پیله ساختن زمان میخواد تنیدنش توان می خواد بخواب گلم ٬بیدار بشی٬ پروانه هه کنارته گل منی٬ بی تو آخه پروانه هه کجا بره؟ !!!
-
نوروز مبارک
30 اسفند 1387 11:57
سال نو رو به تمام دوستای خوبم تبریک میگم... این سال که گذشت تو پیشم بودی با من اما ز من دور بودی اکنون که بهار است٬ دلامون تنهاست همه جا سبز٬ ولی در دیده ی من یک صحراست در فکر توام٬ لیک تو در فکر منی در فکر من و تو٫آری خزانی بر پاست یوسف چه نشته ای بهار آمده است فصلی دگر از برای نو شدن آمده است
-
شما که حرمت عشقو شکستین....
8 اسفند 1387 13:56
دیگه این قوزک پا یاری رفتن نداره لبای خشکیدم حرفی واسه گفتن نداره... مگه وقتی بود کم مورد آزار و اذیت و بی مهری قرار گرفت!!!
-
ای کاش...
2 اسفند 1387 15:34
/ ای کاش درون سینه دل ب میرد / / تا باز بهانه ی تو را نگیرد /
-
تقدیر...
9 فروردین 1386 15:19
یکی بود من نبودم من بودم تنهایی بود قصه با تو بودن توی تقدیرم نبود انگاری دلش خدا سوخته شد به حال من یهو از یه جای دور تو رسیدی به داد من تو مثل ستاره ای تو شبای تار من تو مثل بهانه ای واسه لحظه های من چشم من خیره به تو دل من به راه تو همه لحظه های من فدا خنده های تو نازنین تو بودی و بهترینم تو بمون اولین تو بودی و...
-
قفس...
12 بهمن 1385 08:34
زندگی چون قفسی است ... قفسی تنگ ... پر از تنهایی ... پر از کینه و درد ... و چه خوب است ؛ لحظه ی غفلت آن زندان بان ... بعد از آن هم پرواز ...
-
قربانی... / از دیگری /
28 آذر 1385 20:36
از باغ می برند ؛چراغانیت کنند ... تا کاج شبهای زمستانیت کنند ... پوشانده اند صبح تو را ابرهای تار ... با این بهانه که بارانیت کنند ... یوسف!! به این رها شدن از چاه دل نبند ... این بار می برند که زندانیت کنند ... ای گل گمان نکن به شب جشن می روی ... شاید به خاک مرده ای ارزانیت کنند ... یک نقطه بیش فرق بین رحیم و رجیم...
-
انتظار...
9 مرداد 1385 18:23
آغوشم را باز کرده ام و منتظر... منتظر که ...! نمیدانم، عشق، خدا یا مرگ؟؟؟ عشق اشکانم را جاری می سازد و قلبم را مملو از دردی قریب ... با مرگ آشنایم اما بیم سختی راه و کمی توشه دودلم کرده است ... خدا را می خواهم، با دیده ای گریان و با دلتنگی صدایش می زنم. در آغوشش می گیرم، با دستانش صورتم را نوازش و اشکهایم را پاک می...
-
... گریه ی شبانه ...
6 اردیبهشت 1385 15:11
گریه شبانه ام شده هوای خانه ام روزن امید من ، ز بیخ و بن نهفته است دل دگر ندارد آشنا ، بهر هوای تازه ای تازگی صدای من در این قفس گرفته است با تمام زندگی ، گویی تو من بیگانه ام راست است ، نجوای من در چهار دیوار اتاقم مرده است
-
(( جیره بندی))
27 دی 1384 11:57
جیره بندی شده باز ترا نه ها سهم ما گلایه ها بهانه ها نقطه چین نشسته جای اسم من خالی ازاسم تو عاشقانه ها واژه ها صف کشیدن پیش چشام جمله میسازن با اسم من و تو توی هر ترانه اسم تو میاد ! دوباره میشینه باز یه بغض نو برای از تو نوشتن دوست دارم بازی کنم با کلمات با چشای مه گرفته بنویسم از نگاه خیس و مات....
-
یک قایق.....
14 مهر 1384 18:01
دو دست یک پارو یک قایق کوچک قدیمی و یک قلب بزرگ با هم هفت شب. هفت روز چشم دوخته به آسمانها در تله ی سقف ها و یار بدن های بی روح سرگردان در سیلاب ها!! یک قلب٬ دو دست٬ یک پارو یک قایق آنقدر کوچک به اندازه ی دو انسان!! و یک قایق آنقدر بزرگ به اندازه ی انسانیت!!!
-
زمانی برای....
10 خرداد 1384 15:58
در زیر آسمان نیلگون هر چیز فصلی دارد و هر هدفی زمانی، زمانی برای تولد ، زمانی برای مرگ زمانی برای کاشتن ، زمانی برای برداشتن زمانی برای کشتن ُ زمانی برای زندگی بخشید ن زمانی برای ویران کردن ُ زمانی برای ساختن زمانی برای گریستن ُ زمانی برای خندیدن زمانی برای سوگواری ُ زمانی برای پایکوبی زمانی برای پرتاب سنگ ُ زمانی...