. صدای سکوت .

. صدای سکوت .

/ دست نوشته ها و شعرهای یوسف سلیمی نمین /
. صدای سکوت .

. صدای سکوت .

/ دست نوشته ها و شعرهای یوسف سلیمی نمین /

توجه

با تشکر از دوستانی که لطف می کنند و نظر می دن
لطفا یه نام و نشونی بدن تا من بتونم جوابشونو بدم.
(با تشکر)

 
بدون شرح

به بهانه ی بیست و ششمین سالگرد شهادت استاد ،دکتر علی شریعتی

 

وقتی که دیگر نبود ،من به بودنش نیازمند شدم.

وقتی که دیگر رفت ،من به انتظار آمدنش نشستم.

وقتی که دیگر نمی توانست مرا دوست بدارد،من او را دوست داشتم.

وقتی که او تمام کرد ،من شروع کردم.

وقتی اوتمام شد ،من آغاز شدم.

وچه سخت است تنها متولد شدن،

مثل تنها زندگی کردن،

مثل تنها مردن!!!

 

یاد وخاطره ی این استاد شهید گرامی

برای آشنایی با آثار وشنیدن سخنرانی های استاد می توانید به سایت زیر مراجعه کنید.

www.shariati.com                     

 

 

 

آیا......


آیا می توان؟

آیا می توان گذر کرد؟

آیا می توان از وسوسه ی عشق گذر کرد؟

آیا می توان ازرنگ باختگی گلهای زندگی گذر کرد؟

آیا می توان دلی که درد کشیده را فراموش کرد؟

آیا می توان از قلبی مضطرب که آرامش را از یاد برده است گذر کرد؟

آیا می توان از ذهنی خسته و درمانده از افکاردرهم  پیچیده گذر کرد؟

آیا می توان گذر کرد؟

تونلی به آسمانها باید باشد ؟

آیا می توان گذر کرد؟ ؟ ؟ ؟

 

تونل عشق


یک تونل به رنگ مات و ابهام، که لمس نمی شود، یک راه بدون آنکه راهی از اینجا به آنجا باشد.

گذر از آن سرما را به گرما، غم را به شادی ،هجران را به وصل ،بی رنگی را به سرخترین رنگها ،بی بویی را به بوی گلهای بهاری و سکون را به حرارت و جنبش تبدیل کرد.

و عشق چه دور و چه نزدیک و چه بی انتهاست.
        

ب یاد فروغ...


                
رفتم
، مرا ببخش و مگو او وفا نداشت                                   راهی بجز گریز برایم نمانده بود
این عشق آتشین پر از درد و بی امید               
                      
در وادی گناه و جنونم کشانده بود


رفتم که داغ بوسه ی پر حسرت تو را           
                    
 با اشکهای دیده زلب شست وشودهم


رفتم که ناتمام بمانم در این سرود                
                  
رفتم که با نگفته به خود آبرو دهم


رفتم مگو، مگو که چرا رفت              
                  
 ننگ بود، عشق من ونیازتووسوز وساز ما

ازپرده ی خموشی و ظلمت چو نورصبح      
                  
بیرون فتاده بود به یکباره راز ما

        
     
که شبی بی خبر زخویش در دامن سکوت به تلخی گریستم


نالان ز کرده ها وپشیمان ز گفته ها                  
                   
دیدم که لایق تو وعشق تو نیستم 


 
برای اشنایی بیشتر با فروغ و دسترسی به آثارش می توانید به سایت زیر مراجعه کنید.www.forughfarrokhzad.org

امروز روز بدی بود..............

 

مادری جگر گوشه اش را از دست داد

پدری بخاطر برگشت خوردن چک به زندان رفت

کودکی یتیم شد

زن ومردی از هم جدا شدند

خانواده ای گرسنه سر بر بالین نهاد

جوانی معتاد شد

زن جوانی بیوه شد

جوانی از خواستگاری ناکام بازگشت

مادر بزرگی به خانه ی سالمندان برده شد

دختری خود سوزی کرد

دانشجویی خود را حلق آویز کرد

پای کارگری شکست

مادری زمان زایمان از دست رفت

محصلی از درسی نمره نگرفت

خانه ای در آتش سوخت

عاشقی..............

امروز روز خوبی بود..............

 

کودکی به دنیا آ مد

دانش آموزی نمره ی بیست گرفت

مردی با دسته گلی همسرش را خوشحال کرد

دخترکی تولدش را جشن گرفت

پیرزنی از دیدار نوه اش شاد شد

شاعری شعری سرود

دختری به خواستگارش جواب مثبت داد

با تقاضای وامی موافقت شد

اسیری آزاد شد

بیماری شفا پیدا کرد

عاشقی.............