رفتم، مرا ببخش و مگو او وفا نداشت راهی بجز گریز برایم نمانده بود
این عشق آتشین پر از درد و بی امید
در وادی گناه و جنونم کشانده بود
رفتم که داغ بوسه ی پر حسرت تو را
با اشکهای دیده زلب شست وشودهم
رفتم که ناتمام بمانم در این سرود
رفتم که با نگفته به خود آبرو دهم
رفتم مگو، مگو که چرا رفت
ننگ بود، عشق من ونیازتووسوز وساز ما
ازپرده ی خموشی و ظلمت چو نورصبح
بیرون فتاده بود به یکباره راز ما
که شبی بی خبر زخویش در دامن سکوت به تلخی گریستم
سلام
خوبی
وبلاگ جالبی و جالب تر هم میهش اگر موافق بهم لینک بدیم
بای
کشتی منو
از دست تو چکار کنم
من چیکاره بیـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــدم
سلامم...وبلاگ جالبی داری بازم بهت سر میزنم...فعلا
سلام...من به شما لینک دادم...موفق باشید...
نظرتون چیه ایا عشق باعث میشه ادم یه زن رو بپرسته وجلوش زانو بزنه
من خیلی از شعرش خوشم اومد
مرسی
میشه در این باره یه باب صحبتی رو باز کنی.فکر کنم جالب باشه ها
قشنگ بود
خوب بود