عشق چیست؟!!
بوسه ای از لب تو... لحظه ای در بغلت خوابیدن...
گرمیه دستانت... خنده بر لبهایت ...
عشق من بسیار است
بغل گرم براست
گرمیه دست تو بر گونه ی من!
عشق این است؟؟؟!!
چرا غمگینی؟
-عاشق شده ام
آیا عشق شیرین است؟
-بله.شیرین تر از زندگی!
چرا تنهایی؟
-ویژگی عاشقیست!
لذت تنهایی چیست؟
-فکر کردن به او و خاطراتش!
چرا می روی؟
-چون او رفت!
دلت کجاست؟
-پیش او
قلبت کجاست؟
-او برد!
حتما بی رحم بوده.نه؟؟
-نه نه.اصلا!!!
چرا؟؟؟
-چون هنوز هم او را می پرستم.....
بر زبان آوردم٬دوستت دارم را
وقتی می خندی٬همه کس میخندد
وقت با هم بودن٬همه تن شادم من!
چشمهایت آری٬می برد هوش ز سر!
آن نگاه جذاب٬پروازیست بلند!
همه این ها گفتم٬باز هم می گویم
دوستت می دارم٬یکتا دل داده به من...
به خدا قسم میتونم ناجی دل تو باشم
تو شب یلدای چشمات من پر از ستاره باشم
از خودم می گذرم اما٬ واسه تو چله می شینم
تو رو٬رو چشام می ذارم تا که دنیا رو نبینم
فکر نکن مسافری و من فقط راه عبورم
تکیه کن به من همیشه که خود سنگ صبورم...
جای انگشتهای دستت رو صورتم حک شده انگار
من که جز شادی و خوبی واسه تو چیزی نخواستم
برای خنده رو لبهات از همه جونم گذاشتم
حالا جز صدای سیلی تو گوشم چیزی نمونده
توی دلهامون جز کینه چیز دیگه ای نمونده
عمری را با غم عشقت نشستم ...
به تو پیوستم و از خود گسستم...
ولیکن سرنوشت من این سه حرف است :
تو را دیدم
پرستیدم
شکستم
یک شب آخر جان شیرین را فدایت می کنم
با همه ناباوری ها آشنایت می کنم
آن شب آخر در سکوتی مبهم و ناگفتنی
همچو فریادی رسا از دل صدایت می کنم...
وقتی که من بهت می گم شبت بخیر
وقتی که من بهت می گم خواب های خوب خوب ببینی
بدون که من دوست دارم
یاد پروانه بیفت
یادت میاد چه شکلی بود؟!!
یه کرم چاق مشکی بود
پیله ساختن زمان میخواد
تنیدنش توان می خواد
بخواب گلم ٬بیدار بشی٬ پروانه هه کنارته
گل منی٬ بی تو آخه پروانه هه کجا بره؟!!!
سال نو رو به تمام دوستای خوبم تبریک میگم...
این سال که گذشت تو پیشم بودی
با من اما ز من دور بودی
اکنون که بهار است٬ دلامون تنهاست
همه جا سبز٬ ولی در دیده ی من یک صحراست
در فکر توام٬ لیک تو در فکر منی
در فکر من و تو٫آری خزانی بر پاست
یوسف چه نشته ای بهار آمده است
فصلی دگر از برای نو شدن آمده است