-
سال نو مبارک....
7 فروردین 1384 16:43
وقتی که می روی بند، پروانه های روسری ات گریه می کنند آن وقت این مردم، این مردم از من می خواهند بوی آن موهای خرمایی را از یاد برده باشم نمی فهمند .... دوری از تو را نمی فهمند !همین پیراهنت را کنی ش و می اندازی اش به چوب رخت چقدر غمگین است ! نمی دانند.... نه نمی دانند ....اشکهایم را نمی بینند و گرنه من فقط به حال خودم...
-
[ بدون عنوان ]
18 بهمن 1383 05:34
در فریاد خنده هایم صدای سکوتت را خاموش می کردم من نمی خندیدم. در سبزیت رازی نهفتم نگه دار... انجماد دست هایت را همانند آخرین تلاش های خورشید بودم برای بقا چه ارزشی دارد این استخوان ها که محکومم می کنند به نبودن چه ارزشی دارد این دنیا که دیگر چشمان همیشه نگرانت مرحم استخوان هایم نیستند ارزش به وسعت چشمان صحرای می ماند...
-
آزاد باش ای ...
1 بهمن 1383 17:10
آزاد باش… همانند دیگر روز ها زندگی کن گریه نکن مهم نیست ، این نیز بگذرد نگران آینده نباش اتفاق می افتد آن گونه که تو می اندیشی به من فکر نکن ، می ترسم آن چه در خیال تو هستم ، نیستم می ترسم آن که هستم را دریابی تو ادامه بده راهت را برو ، راهی سر سبز تو را در راهی سر سبز می بینم تو می رسی ! پس نگران نباش تو آرام بمان تو...
-
ستاره ی دنباله دار...
10 شهریور 1383 14:25
بعضی ها به شهاب می مانند یا نه ستاره ی دنباله دار! سالها طول می کشد تا بیایند. خیلی طولانی تر از عمر تو وپدرانت . بعد یکدفعه درست وقتی که انتظارش را نداری ظاهر می شوند و تو فقط چند دقیقه مهلت داری تا آنها را ببینی . تمام وجودت را بریزی توی چشمهایت و سیر تماشایشان کنی. با درخششی به یاد ماندنی ..... بعد می روند غیر...
-
باور کنیم....
22 تیر 1383 23:23
چشمانمان را بر گذر قاصدکها باز کنیم.. که گذر زمان، ساز سفر می زند.... دست به دست هم دهیم دلهایمان را یکی کنیم بی هیچ پاداشی ،محبت را حراج کنیم. باور کنیم.... که همه خاطره ایم..... دیر یا زود همه مسافر قافله ایم قافله ای که هیچ کس از آن جا نمی ماند..........
-
[ بدون عنوان ]
2 خرداد 1383 16:00
مرد مانند هر روز به خانه برگشت.... زنگ زد... اما کسی در را به رویش باز نکرد!! خودش وارد شد، سلام کرد ... کسی جوابش را نداد !! دلیلش را پرسید... باز هم فقط سکوت جوابش بود. کسی به او اعتنا نمی کرد ، حتی دختر کوچکش! سر در گم و غمگین گوشه ای نشست. زنگ تلفن به صدا در آمد... همسرش گوشی را برداشت، یک ناشناس خبر کشته شدن...
-
نخستین نگاه
13 بهمن 1382 01:41
نخستین نگاهی که ما را به هم دوخت نخسیتن سلامی که در جان ما شعله افروخت نخستین کلامی که دلهای ما را به بوی خوش آشنایی سپرد و به مهمانی عشق برد دو آوای تنهای سرگشته بودیم رها در گذر گاه هستی به سوی هم از دور پر گشودیم
-
صدای سکوت ( عنوان جدید وبلاگ )
30 آذر 1382 19:39
برای آنها که صدای سکوت را می شنوند صدای سنگین سکوت در ذهن خسته ام می شکند از خویش دور افتاده ام لیک چراغی در دور دست وجودم، سوسو می زند کسی فریاد می زند با صدای بی صدا آری این صدای سکوت است که می شنوی ......
-
نیمی از من....
23 آذر 1382 17:24
نیمی از جهانم برای تو نیمی برای گنجشکها نیمی از دوست داشتنم برای تو نیمی برای باد تا کوچه ها را بگردد!!! نیمی از مهربانیم برای تو نیمی برای باران تا بر زمین ببارد!!! وناگهان مرا به نام کوچک صدا میکنی گنجشکهایم به سرزمین تو کوچ می کنند من با این همه بیابان که هیچ هم بهار نمی شود فصل ها را گم می کنم....
-
می نویسم از .....
2 آبان 1382 21:12
می نویسم از تو، از تو ای شاد ترین. از تو ای تازه ترین نغمه عشق. تو که سرسبز ترین منظره ای. تو که سرشار ترین عاطفه را، نزد تو پیدا کردم. و تو که سنگ صبورم بودی. در تمام لحظاتی که خدا، شاهد من و تو بود. به تو می اندیشم. به تو می بالم. و از تو می گیرم هرچه انگیزه درونم دارم. من شباهنگام ، آن زمانی که تو را نزد خود می...
-
زرتشت...
28 شهریور 1382 01:10
اشو زرتشت - پیام آور آیین راستی و خرد- 1768 سال پیش از میلاد، به روز 6 فروردین در سرزمین ایران زاده شد. کتاب اوستا، زادگاه پیامبر را رگه، محلی در کنار رودخانه ی درجی و در نزدیکی دریاچه ی چیچست گزارش کرده است. اشو زرتشت در نوجوانی باورهای خرافی مردم و پرستش خدایان پنداری را نادرست تشخیص داد. آنگاه در سن 20 سالگی ،...
-
عشق یعنی......
21 شهریور 1382 16:40
عشق یعنی چشمه ی پر خروش زندگی، عشق دریایی است که آرامش آن زیبا و هیجان آن فتنه انگیز است. عشق یک باور است، مثل دریا،جلوه گاه رنگهای بدیع و گوناگون.... عشق یک حقیقت است، که نمی توان آن را نگاشت.... عشق یک شاه کلید است که اگر به دست کاردانش افتد وارد باغ و بوستان قلب می شود.... عشق مثل دریا پر از موج و پر از باد است،...
-
به یاد فرهاد......
10 شهریور 1382 11:38
۹ شهربور اولبن سالگرد درگذشت فرهاد عزیز را به تمام دوستاران این هنرمند بزرگ تسلیت می گویم. روحش شاد و یادش گرامی
-
آن کیست.....
29 مرداد 1382 00:48
آن کیست که درتنهایی به فکر من می آید؟ آن کیست که درتاریکی به ذهن من می آید؟ آن کیست که هنگام فکر نام او را می خوانم؟ آن کیست که هنگام مرگ به یاد او می میرم؟ او برای من همیشه زیباست؛ او برای من همیشه آشناست؛ من او را هیچ وقت غریبه ندانستم . و نخواهم دانست .
-
چه خوش لحظه ها.......
14 مرداد 1382 00:42
چه خوش لحظه هایی که دزدانه ازهم نگاهی ربودیم و رازی نهفتیم چه خوش لحظه هایی که می خواهمت را به شرم و خموشی نگفتیم و گفتیم! چه خوش لحظه هایی که هم را شنیدیم چه خوش لحظه هایی که در هم وزیدیم چه خوش لحظه هایی که درپرده ی عشق چو یک نغمه ی شاد با هم شکفتیم
-
به مناسبت سالگرد استاد احمد شاملو
31 تیر 1382 14:46
شب سراسر زنجیرِ زنجره بود تا سحر، سحرگه بناگاه با قشعریرهى درد در لطمهى جانِ ما جنگل از خواب واگشود مژگانِ حیرانِ برگاش را پلکِ آشفتهىِ مرگاش را، و نعرهىِ ازگلِ ارهىِ زنجیرى سرخ بر سبزىىِ نگرانِ دره فرو ریخت. تا به کسالتِ زردِ تابستان پناه آریم دلشکسته بترک...
-
شرح حال صادق هدایت به قلم خودش
26 تیر 1382 14:45
من همان قدر از شرح حال خودم رم می کنم که در مقابل تبلیغات امریکایی مآبانه. آیا دانستن تاریخ تولدم به درد چه کسی می خورد؟ اگر برای استخراج زایچه ام است، این مطلب فقط باید طرف توجه خودم باشد گرچه از شما چه پنهان، بارها از منجمین مشورت کرده ام اما پیش بینی آن ها هیچ وقت حقیقت نداشته. اگر برای علاقه ی خوانندگانست باید اول...
-
بد نیست بخونید....
22 تیر 1382 13:42
با پوزش از دوستان و خوانندگان این وبلاگ من اصلا دوست نداشتم از سیاست وشرایط حاکم بر جامعه چیزی بنویسم اما امروز صبح وقتی از خانه به محل کارم می رفتم چیزهایی دیدم و شنیدم که دلم طاقت نیاورد نگویم. هماطور که می دانید امروز مراسم تشیع جنازه ی 300 شهید بود که از میدان هفت تیر که محل کار من آنجا است هم عبور میکرد. وقتی آن...
-
فروهر....
3 تیر 1382 16:33
دین زرتشت دین باستانی ما ایرانی هاست ، پس بد نیست با دین نیاکان خودبیشتر آشنا شویم. در آغاز به تفسیر نماد زرتشت یعنی فروهر توجه کنید: 1- چهره ی سالخورده و نورانی فروهر، یادآور بهره گیری از تجربه ی پیران خردمند است. 2- دست فروهر رو به سوی جلو است تا آرمان انسان همواره به سوی پیشرفت وبالندگی باشد. 3- حلقه ی دست فروهر...
-
توجه
28 خرداد 1382 18:20
با تشکر از دوستانی که لطف می کنند و نظر می دن لطفا یه نام و نشونی بدن تا من بتونم جوابشونو بدم. (با تشکر) بدون شرح
-
[ بدون عنوان ]
27 خرداد 1382 15:24
به بهانه ی بیست و ششمین سالگرد شهادت استاد ،دکتر علی شریعتی وقتی که دیگر نبود ،من به بودنش نیازمند شدم. وقتی که دیگر رفت ،من به انتظار آمدنش نشستم. وقتی که دیگر نمی توانست مرا دوست بدارد،من او را دوست داشتم. وقتی که او تمام کرد ،من شروع کردم. وقتی اوتمام شد ،من آغاز شدم. وچه سخت است تنها متولد شدن، مثل تنها زندگی...
-
آیا......
24 خرداد 1382 16:38
آیا می توان؟ آیا می توان گذر کرد؟ آیا می توان از وسوسه ی عشق گذر کرد؟ آیا می توان ازرنگ باختگی گلهای زندگی گذر کرد؟ آیا می توان دلی که درد کشیده را فراموش کرد؟ آیا می توان از قلبی مضطرب که آرامش را از یاد برده است گذر کرد؟ آیا می توان از ذهنی خسته و درمانده از افکاردرهم پیچیده گذر کرد؟ آیا می توان گذر کرد؟ تونلی به...
-
تونل عشق
19 خرداد 1382 11:37
یک تونل به رنگ مات و ابهام، که لمس نمی شود، یک راه بدون آنکه راهی از اینجا به آنجا باشد. گذر از آن سرما را به گرما، غم را به شادی ،هجران را به وصل ،بی رنگی را به سرخترین رنگها ،بی بویی را به بوی گلهای بهاری و سکون را به حرارت و جنبش تبدیل کرد. و عشق چه دور و چه نزدیک و چه بی انتهاست.
-
ب یاد فروغ...
4 خرداد 1382 20:29
رفتم ، مرا ببخش و مگو او وفا نداشت راهی بجز گریز برایم نمانده بود این عشق آتشین پر از درد و بی امید در وادی گناه و جنونم کشانده بود رفتم که داغ بوسه ی پر حسرت تو را با اشکهای دیده زلب شست وشودهم رفتم که ناتمام بمانم در این سرود رفتم که با نگفته به خود آبرو دهم رفتم مگو، مگو که چرا رفت ننگ بود، عشق من ونیازتووسوز وساز...
-
امروز روز بدی بود..............
1 خرداد 1382 14:05
مادری جگر گوشه اش را از دست داد پدری بخاطر برگشت خوردن چک به زندان رفت کودکی یتیم شد زن ومردی از هم جدا شدند خانواده ای گرسنه سر بر بالین نهاد جوانی معتاد شد زن جوانی بیوه شد جوانی از خواستگاری ناکام بازگشت مادر بزرگی به خانه ی سالمندان برده شد دختری خود سوزی کرد دانشجویی خود را حلق آویز کرد پای کارگری شکست مادری زمان...
-
امروز روز خوبی بود..............
1 خرداد 1382 14:00
کودکی به دنیا آ مد دانش آموزی نمره ی بیست گرفت مردی با دسته گلی همسرش را خوشحال کرد دخترکی تولدش را جشن گرفت پیرزنی از دیدار نوه اش شاد شد شاعری شعری سرود دختری به خواستگارش جواب مثبت داد با تقاضای وامی موافقت شد اسیری آزاد شد بیماری شفا پیدا کرد عاشقی.............
-
فرمان
28 اردیبهشت 1382 10:45
این بار نوبت به فرمان رسید فرمان فتحعلیان یکی از خواننده های خوب کشورمان که مدت زیادی در هند بوده است درایران پس از مدت زیادی تلاش نتوانست ازوزارت ارشاد برای آثارش مجوز بگیرد ودر این مدت طولانی از او فقط آلبوم ( مقیم ) منتشر شده است. او که اکنون از تلاش برای مجوز گرفتن ناامید شده است تلاش می کند تا بتواند آخرین کنسرت...
-
آرزوی ابدی
24 اردیبهشت 1382 12:18
سایه های نیم رنگ با هم در آمیخته اند و فروغ هستی بخش روز از میان رفته است غربت سکوت از گلوی درختان خشکیده با برگهای لرزان نالیده می شود. کنسرت حزن انگیزی به دست باد در حال اجرا است. ناگهان برقی در آسمان جهید. باد لحظه ای درنگ کرد و آسمان حیرتش را موجی کرد که تاروپود و دلهای خسته را لرزاند. آسمان گریست. نه گریه ای در...
-
غروب آرزوها
24 اردیبهشت 1382 12:08
قلب بر سر دو راهی مانده ولنگان لنگان می کوشد سکون را ازخود دور کند. صدای آسیاب آرزوها لحظه ای راحتم نمی گذارد تجسم آرزوهایی که به دست فراموشی داده شده برایم دشوار است. کاش می شد از ریشهء فقر وریشهء بردباری شرابی ساخت که حرارتش به اندازهء آتش غم باشد وآن را در ظرف یقین ریخت و به سلامتی رضایتش نوشید ومستی اش را با توکل...